“
بنابرین به نظر میرسد که نوجوانی یک حد فاصل بین کودکی و بزرگسالی است، نوجوان از یک سو در حال گسیختن پیوندهای خود با دوره کودکی و از دیگر سو شیفته دستیابی به استقلال جوان و بزرگسالی است ولی به طور کامل نه این است و نه آن، لذا این دوره طیف وسیعی است که با بخشی از قلمرو کودکی مرتبط شده و در انتهای آن به جوانی منجر می شود، این در حالی است که در قانون جدید حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست در ماده ۹ به این امر اشاره شده است که «حداکثر سن برای امکان تحت سرپرستی قرار گرفتن شانزده سال میباشد».
۱-۱-۳ خانواده
از نظر جامعه شناسی خانواده به صورتهای متفاوتی تعریف شده است:
مرلاک[۲] خانواده را یک گروه اجتماعی خاص میداند که دارای محل سکونت واحد، فعالیت اقتصادی مشترک و کارکرد تجدید نسل است و به نظر وی خانواده از افراد بالغی مرکب از دو جنس ترکیب مییابد که حداقل دو نفر از آن ها دارای روابط جنسی هستند. در این خانواده کودکان واقعی یا سر راهی نیز دیده میشوند. به تعریف دیگر، خانواده را می توان سازمان اجتماعی محدود و نهاد سازنده ای دانست که از طریق ازدواج تشکیل می شود. سالمیز[۳] و رکلیز[۴] خانواده را مینیاتوری از سازمان اجتماعی می دانند که دست کم شامل نسل و مبتنی بر ارتباط خونی است. به نظر لوی استروس[۵]، خانواده یک واحد اجتماعی است که اساس آن به ازدواج نهاده شده است. ( تقوی، ۱۳۷۴ : ۷ )
از دیدگاه علم حقوق، خانواده یک واحد حقوقی است که لااقل از یک زن و مرد که بین آن ها زوجیت وجود پیدا کرده ناشی می شود، ولی وجود زن و مرد اگر چه در ابتدا شرط حدوث آن است ولی شرط بقاء آن نیست، مانند خانواده ای که از یک مادر و یک فرزند تشکیل می شود و پدر خانواده مرده باشد، به هر صورت لااقل دو نفر شرط تحقق آن است. ( جعفری لنگرودی، ۱۳۸۷ : ۲۵۶ )
بنابرین صرف نظر از شرایط و مقتضیات هر یک از جوامع و طرز تلقی آن ها از نهاد خانواده این امر مسلم است که هر چند محور اصلی و شرط اساسی کانون خانواده، زن و شوهر میباشند یعنی برای تشکیل و ایجاد یک واحد حقوقی به نام خانواده حداقل وجود یک زن و مرد با داشتن علاقه زوجیت لازم است ولی برای بقاء و دوام خانواده تنها این امر کافی نیست؛ زیرا بر فرض جدایی زن و شوهر و با فوت یکی از آن ها اساس خانواده به هم می ریزد و این نهاد مفهوم حقوقی و اجتماعی خود را از دست میدهد. به همین جهت وجود عامل یا عواملی که بتوانند دوام و استمرار این واحد حقوقی و اجتماعی را به طریق مطمئنی تضمین کنند ضروری می کند، علاوه بر این انسان با توجه به نیازهای مادی و معنوی و اقتصادی وجودی خود دریافت که وجود فرزند میتواند به عنوان ثمره ی زندگی زن و شوهر نه تنها عاملی برای استواری خانواده بلکه به عنوان پدیده ای برای تضمین بقاء نسل و استمرار آثار حیات تلقی گردد.
۱-۱-۴ نسب
نسب در لغت به معنای اصل و نژاد و خویشاوندی است و در اصطلاح حقوق وابستگی خونی و حقوقی بین افراد را گویند. نسب را می توان به نسب خاص و نسب عام تقسیم کرد:
نسب خاص: با توجه به مواد ۱۱۵۸ تا ۱۱۶۷ قانون مدنی، می توان نسب خاص را چنین تعریف کرد که عبارت است از «علاقه و رابطه خونی و حقوقی موجود بین دو نفر که بر اثر تولد یکی از صلب و بطن دیگری به طور مستقیم به وجود آمده است، نسب به مفهوم خاص ممکن است پدری یا مادری باشد.»
نسب عام: با توجه به مواد ۱۰۳۱ به بعد و مواد ۱۱۵۸ به بعد قانون مدنی نسب عام مفهوم وسیعتری دارد، که عبارت است از «علاقه ورابطه خونی و حقوقی موجود بین دو نفر که بر اثر تولد یکی از آن ها از صلب یا بطن دیگری و یا بر اثر ولادت هر دو نفر از ثالثی ایجاد شده است.»
نسب به مفهوم عام ممکن است پدری یا مادری و یا ابوینی باشد، در واقع نسب عام همان قرابت نسبی است. ( صفایی و امامی، ۱۳۸۸: ۲۸۷ )
اگر مبنای نسب ازدواج باشد، نسب قانونی و اگر مبنای نسب رابطه نامشروع زن و مرد باشد، نسب غیرقانونی است، هرگاه یکی از طرفین یا هر دو بر اثر اشتباه یا اکراه سبب ولادت طفل شوند نسب ناشی از شبهه و اکراه است که در این صورت نسب انسان نسبت به طرفی که در شبهه با اکراه بوده در حکم نسب قانونی خواهد بود. ( عاملی، ۱۳۵۰ : ۱۰۵ )
۱-۱-۵ قرابت
در لغت: به فتح قاف و راء، مصدر « قَرُبَ » به معنای نزدیکی و خویشاوندی است.
در فقه و حقوق: قرابت به معنای خویشاوندی به یکی از اسباب معین در شرع و قانون است. اسباب قرابت در شرع اسلام و قوانین جاریه که امروز موضوعیت داشته و در میان مردم محمول باشد، سه قسم است:
۱) قرابت به ولادت؛ که عبارت است قرابتی که منشأ آن زاد و ولد باشد ( نسب و رحم )، چنان که در تعریف رحم گفته اند که عبارت از قرابت از طریق ولادت است، این نوع خویشاوندی بر دو نوع است:
الف: خویشاوندان محرم؛ که عبارتند از اصول شخص ( آباء و اجداد او هرچه بالاتر روند ) فروع شخص ( اولاد و اولاد اولاد هرچه پایین تر روند )، فروع پدر شخص ( اخوه و ابنای اخوه هرچند فروتر روند )، فروع جد ( نخستین طبقه آنان ) ( اعمام و عمات و اخوال دخالات )
ب: خویشاوندان غیرمحرمه؛ کسانی هستند که میان آن ها محرمیت وجود ندارد، اما منشأ خویشاوندی آن ها قرابت ( ولایت ) است مانند ابنای عمّ و فرزندان آنان هرچند فروتر روند و خویشاوندان غیرمحرمه در واقع از این حیث بیگانه محسوب میشوند به نحوی که بیشتر آثار احکام خویشاوندان محرم در باب آنان جاری نیست. ( انصاری و طاهری، ۱۳۸۸، ج ۳ : ۱۵۱۵ )
۲) قرابت سببی؛ که آن را قرابت بالمصاهره نیز میگویند، به طوری که مرحوم شهید ثانی و شیخ انصاری تعریف کردهاند، خویشاوندی است که در اثر نکاح بین هر یک از زوجین با خویشاوندان دیگری ایجاد می شود. در مورد قرابت سببی بین نکاح دائم و منقطع فرقی نیست. ( محقق داماد، ۱۳۷۶: ۸۶ )
۳) قرابت رضاعی؛ رضاع ( به فتح و کسر راء ) در لغت به معنی شیرخوردن است، شیرخوردن طفل از زنی که مادر طبیعی و نسبی او نیست با شرایطی که قانون مقرر داشته است ایجاد یک نوع رابطه خویشاوندی میکند که آن را قرابت رضاعی گویند. قرابت رضاعی ویژه حقوق اسلام و کشورهای اسلامی است لیکن در حقوق فرنگی قرابت رضاعی دیده نمی شود. قرابت رضاعی قبل از اسلام وجود داشته است؛ قوم عرب برای شیرخوارگی اهمیت خاصی قائل بودند و مانند خویشان نسبی از خویشان رضاعی خود نیز حمایت میکردند اسلام اینگونه قرابت را که زیانی نداشته به رسمیت شناخته ولی حدود آن را مشخص و شرایط و آثار آن را تعیین کردهاست، بنابرین قرابت رضاعی از نهادهای امضایی اسلام است نه تأسیسی، قرابت رضاعی در حقوق اسلام مستند به قرآن، سنت و اجماع است. اثر قرابت رضاعی تنها از نظر ایجاد حرمت در نکاح، در حکم قرابت نسبی است، و آثار دیگر قرابت نسبی در قرابت رضاعی وجود ندارد. شرایط به وجود آمدن قرابت رضاعی در ماده ۱۰۴۶ قانون مدنی معین شده است. ( صفایی و امامی، ۱۳۸۸: ۲۷۴ و ۲۷۵ )
۱-۱-۶ ولایت
“
[دوشنبه 1401-09-21] [ 04:44:00 ب.ظ ]
|